پروژهٔ اجتماعی (۴۵) – پرهیز از تشکیل جامعهٔ موازی*

مژده مواجی – آلمان

کُرد عراق بود و با خانوادهٔ پرجمعیتش از دست قصابان داعش فرار کرده بود. تلاش کردیم زبان همدیگر را بفهمیم. باید با زبانی خیلی‌خیلی ساده و شمرده با او به آلمانی مکالمه می‌کردم. گاهی نیز با حرکت دست و پا مفهوم رسانده می‌شد. مدت کوتاهی به پایان مشاورهٔ کوچینگ شغلی مانده بود. قبل از آن، مکالمه برایش مثل آب‌خوردن بود. او در ساعات مشاوره با همکار مراکشی‌ام عربی صحبت می‌کردند. چون همکارم دیگر حضور نداشت، جلساتش را من اداره می‌کردم. با همان تعداد کلمات آلمانی‌ای که بلد بود، می‌گفت؛ زبان آلمانی کم. از نوشتن عاجز. خواندن با تقلا.

جلسات را سر وقت می‌آمد و احساس مسئولیت می‌کرد. این ویژگی‌هایش را تکرار می‌کردم که از توانایی‌هایش باخبر باشد. انگیزهٔ بالایی برای کارکردن داشت. هرچند ادارهٔ کار هم برای شاغل‌شدن او کوتاه نمی‌آمد و با نامه‌نگاری‌های مکرر دو پایش را توی یک کفش کرده بود که کوچینگ شغلی سرانجام موفقی داشته باشد و دستش به جایی بند شود. 

با ظاهر تمیز و مرتب همیشگی‌‌اش آن‌ور میز نشسته بود. در نگاهش حرف یا سؤال‌های ناگفته‌ای بود که از بیانشان ناتوان بود.‌ مانیتور را روبرویش چرخاندم و برایش آگهی کارِ شرکتی برای پخش روزنامهٔ محلی را خواندم. فرستادن درخواست از طریق ایمیل بود. آدرس ایمیل نداشت. پیشنهاد داد که با آدرس ایمیل دخترش درخواست فرستاده شود. شماره تلفن دخترش را گرفت. صدای ملایم و آرام دختری نوجوانی از آن‌سوی خط تلفن جواب داد. آدرس ایمیل را نوشتم و شرایط کاری را برایش توضیح دادم تا به پدرش توضیح بدهد. بعد از آن مشغول نوشتن درخواست شدم. تمام که شد، از ادارهٔ کار زنگ زدند. به خانم مسئول روند پیش‌رَوی کار را توضیح دادم. او گفت؛ می‌خواهیم بعد از اتمام کوچینگ شغلی با شما او را وارد برنامهٔ کاری‌ای پنج‌ساله برای افرادی که مدت طولانی بیکار بوده‌اند، ‌بکنیم. شرکت‌هایی هستند که آن‌ها را می‌پذیرند و در کنار کار، جلسهٔ کوچینگ در ارتباط با آن را هم دارند. بعد پرسید:
– چه کاری بلد است؟
– گواهی‌نامهٔ رانندگی دارد و با ماشین خودش هم رانندگی می‌کند.
– کار باغبانی‌ چطور است؟
– بدش نمی‌آید چون کار سنگینی نیست. به‌خاطر عمل قلبی که سال گذشته داشته، کار سنگین نمی‌تواند بکند. 

گوشی را که گذاشتم، به کار نیمه‌تمامم مشغول شدم. درخواست کار توزیع روزنامه را به آدرس ایمیل دخترش فرستادم. مجدداً با دخترش تلفنی صحبت کردم و طرز فرستادن درخواست به آن شرکت را توضیح دادم. با دقت گوش می‌کرد و با آرامش جواب می‌داد. آرامشی که داعش از دخترها و زنان ایزدی در مناطق کردنشین عراق با کشتارشان سلب کرده بود.


*جامعهٔ موازی تعریفی است برای آن دسته از مهاجرانی که در آلمان زندگی می‌کنند و نمی‌توانند خود را با جامعهٔ میزبان تطبیق بدهند و در نهایت به‌سوی تشکیل جوامع موازی در جامعهٔ میزبان می‌روند.

ارسال دیدگاه